نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم

چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم

که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد

بدست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او

یکریز و پی در پی

دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

بدین سان بشکند در من،

سکوت مرگبار را

 

سرزمین عجایب!!!

ولی آلیس سر راهش قرار بود خیلی چیزها ببیند

چیزهایی که انتظارشان را داشت

ولی چیزهایی که انتظارشان را نداشت، اتفاق افتادند

چیزهایی که کاملا خسته کننده و احمقانه بودند

تا زندگی همان مسیر همیشگی خودش را طی کند...

گربه ها را در قهوه بگذار و موشها را در چای

و به ملکه آلیس که سی و سه بارتشنه تر است ، خیر مقدم بگو!

از چی بگم ؟ تا دل من لحظه ای آروم بگیره

دیـــــو سیـاه غصه ها توی کدوم شب میمیره؟