اگر روزی رسد دستم به دامانت

کنم جان را به قربانت

ولی بی لطف و احسانت چگونه ؟؟!

شوم ناخوانده مهمانت چگونه ؟؟!

تو معبود منی بگذار داد از دل بگیرم

پناهم ده که بر سقـــف حرم منزل بگیرم

تو دریایی و من تنها غریق مانده در باران

تــــو فانوس رهم شو تا ره ساحل بگیرم

............

در این بازار بی مهری به دیدار تو شادم

  تو شادم کن که سوز غم برآمد از نهادم

تو میگــــفتی صــــــــــدایم کن زسوز سینه هرشب

صدایت میزنم اما رسی آیا به دادم؟؟!

کمک کن تا ابد تنها به تو عاشق بمانم

به کوی عاشقی شعر خوش ماندن بخوانم....