یه مترسک ؛ یه لولوی سر خرمن؛ که زیر یه خروار فضله ی کلاغ مدفونه؛ چندتا فصل درو میتونه دوام بیاره ...؟ نگاهش یخ زده، لبخندش تصنعی؛ همدمش بوی نم بارون،تقدیرش خاک سرد...؛ نه پای رفتن داره نه هوای موندن. یه عمر باید زیر آفتاب داغ بسوزه و تو سرمای زمستون بلرزه، شاید یه روزی بپوسه